پشتیبان زندگی
هنوز هم نمیدانم لذت پدر داشتن چه حسی دارد…
در کودکی، همیشه با نگاه به دخترانی که دست در دست پدرشان راه میرفتند، دل تنگ میشدم. روزهایی که از این دلتنگی با مادرم حرف میزدم، او با مهربانی مرا به قدردانی از داشتههایم تشویق میکرد و میگفت: «دخترم! شاید پدر نداشتهای، اما سه برادر داری که مثل کوه پشت تو ایستادهاند.»
آن روزها عمق این حرف را درک نمیکردم، اما گذر زمان معنی واقعی آن را به من نشان داد. برادرانم نهتنها حامیام بودند، بلکه تمام پساندازشان را برای جهیزیهام هزینه کردند و با همدلی و عشق، چنان عروسیای برایم تدارک دیدند که زبانزد شد. آنجا بود که فهمیدم پشتیبان واقعی زندگیام، همانها بودند…
#تلنگرانه
#به_قلم_خودم
#پشتیبان_زندگی